هوای سرد زمستان و باد های خُنک
زمین بی نم و برف و، فضایی خاک آلود
به کوه و دامن و شهر و دیار غم بیزد
کجاست نان تیار، کجاست خانه ی گرم و کجاست برق و ذغال..!
به کودکانی صغیر وطن کجاست همه
به زیر خیمه ی دودین و پاره، پاره ای فقـــــــر
به زیر پا نه گلیم و نه پاره پلاس
و ناله ها و فغان اش به گوش هیچ کسانی، اثر نمیگذارد
دلم بحال دل مادران غم دیده
به اشک و مویـــــه این بیوه گان وطن
که مادر همه اند
همه حکایه آن روزگار پر طلاطم را
به صحن دامن و آن آستین عفت خویش
به خون دیده ی زیبای خود رقم زده است
همی سوزد
چو دوزخ غمبار
چو آتش رزتشت
چو شعله های غم انگیزی انتحاری ها
خدایا رحم ِ کن...!
بحال مردمی غمدیده و ستمدیده
امید هدیه نما و صبر اعطا فـــرما
چرا که حال ِ غریب و صدایی ناداران
به چشم و گوشی توانا اثر نمیگذارد
که من شنیده ام از نخبگان و معنویان
هر آن کسیکه به قدرت رسد
ز چشم کور شود
ز گوش گردد کـر.
چگونه دست بسوی کران و کور کنند.
حقیقت ایست عیان
که ناتوانان اند.
-------------------------------------
نویسنده واژگان پراگنده
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان